۱۳۸۸ تیر ۱۴, یکشنبه

من یک شاهد عینی هستم از ناآرامیهای خرداد 71 در مشهد

دیدن برخی مطالب غیر دقیق درباره ناآرامیهای خرداد 71 در مشهد در برخی وبلاگها مرا بر آن داشت تا مشاهدات خودم را از آن واقعه بنویسم.
حاشیه نشینی در مشهد همواره یکی از معضلات این شهر بوده است. انبوه مهاجرتها از شهرستانها و روستاهای خراسان به مشهد باعث مشکلات عدیده ای برای شهرداریها در تمام دوران پس از انقلاب بود. بویژه اینکه بیشتر ساکنان حومه مشهد را اقشار ضعیف و محروم تشکیل می دهند. آنهایی نیز که در این بخشها سکونت اختیار می کنند همواره در پی ساخت آلونکی با حداقل مخارج و هز ینه ها می باشند. ساخت و سازها اغلب غیر استاندارد بوده و بدون پرداخت هزینه های معمول از جمله دریافت پروانه و ثبت ملک و ... ثبت انجام شده و می شود.
انتهای خیابان طبرسی مشهد که اکنون به منطقه طبرسی دوم و طبرسی سوم مشهور است یکی از ملتهب ترین کانونهای تجمع حاشیه نشینی در مشهد و ساخت و ساز های غیرقانونی بوده است.
اغلب دولتها و شهرداریهای بعد از انقلاب نیز به جای بررسی دلایل ریشه ای چنین پدیده ای به برخوردهای قهری پرداخته اند. یکی از از این راههای قهریه مبارزه با ساخت و ساز غیر مجاز در حومه مشهد، تخریب منازل ساخته شده یا ساختمانهای نیمه ساز توسط ماموران شهرداری بوده که همواره در مشهد مسئله آفریده است.
در یکی از روزهای خرداد 71، یکی از این تخریبهای متداول منازل مردم، باعث بلوایی عجیب و قیامی مردمی گردید. گویا در حوالی ساعات ظهر چند نفر از ماموران شهرداری به یک ساختمان ساخته شده ی در ابتدای طبرسی دوم مراجعه و دستوری مبنی بر تخریب آن را نشان می دهند. ساکنین آن که ظاهرا خانمی کهنسال و کودکی بودند (گفته های مردم) مقاومت می کنند و از خانه خارج نمی شوند. ماموران هم به بلدوزرها دستور می دهند که خانه را خراب کنند. (دقیقا به مانند ماجرای تخریب خانه های فلسطینی توسط اسرائیلیها).
خانه تخریب می شود و مردم اندک اندک جمع می شوند. مطالبات قبلی و عقده های فرومانده مردم از ماموران شهرداری در تخریبهای منازل قبلی، باعث می شود که اعتراضها بالا گیرد. مردم عصبانی با ماموران گلاویز می شوند و در دَم، خودرو شهرداری را آتش می زنند. خبر به سرعت در سطح شهر می پیچد. من که آن زمان نوجوانی دبیرستانی بودم و داشتم خودم را برای امتحان فردا، "جغرافی دوم دبیرستان" آماده می کردم، تا خبر سروصدای مردم و تجمع آنها را شنیدم از روی کنجکاویهای کودکانه به محل حادثه رفتم.
بلبشویی شده بود. مثل صحنه های انقلاب بود که در 22 بهمن از تلویزیون پخش می د. یک لحظه گامن کردم که رژیم "جمهوری اسلامی" با این اعتراض بر خواهد افتاد! عده ای علیه دولت و شهرداری شعار می دادند و گروهانی از ماموران کلانتری در مقابل آنها صف کشیده بودند. سرهنگی بلندگو در دستش گرفته بود و مردم را تهدید می کرد که پراکنده شوند. همان لحظات بود که اتوبوسی که از حرم می آمد آتش زده شد. مردم جلوتر رفتند. من هم با جمعیت به جلو رفتم. شلیک هوایی تیر توسط سربازان باعث گرددید که ستون مردم از هم بپاشد و فرار کنند به سمت عقب. به سرعت فرار کردم. در حین فرار احساس کردم که تیری از نزدکی من گذشت. صدا به قدری نزدیک و گوشخراش بودم که لحظه ای گمان بردم که به من اصابت کرده است. تر س باعث شد که بسیار از غائله فاصله بگیرم. مردم در گیرودار با موران آنها را به عقب راندند. شلیک تیرهای هوایی و مستقیم مردم را عصبانی تر کرد. عصبانیت مردمی که هر لحظه تعداشان زیادتری می شد، آنها را به تخریب اموال دولتی و بانکها و کیوسکهای تفلن و، صندوقهای صدقات و ... کشانده بود. مردم در خیابان طبرسی به سمت حرم جلومی رفتند، تخریب می کردند و آتش می زدند. حساس ترین مسئله، اشغال و خلع سلاح کلانتری 4 مشهد در نزدیکی "چهارراه سیلو" بود. دیگر هوا تاریک شده بود و تخریبها گسترده تر. اکثر بانکهای خیابان طبرسی در آتش می سوخت. جمعیت از چهارراه مقدم مشهد به سمت چهارراه زرینه و از آنجا به چهارراه شهدا و میدان شهدا جلو می رفت و آنچیزی که دیده می شد تخریب و آتش و غارت بود. در چهارراه زرینه مشهد، ساختمان کفش ملی آتش گرفته بود و می سوخت. ساختمانی که روز بعد بطور کامل فرو ریخت و تخریب گردید. در چهارره شهدا، فروشگاه سه طبقه آستانقدس توسط عده ای غارت گردید و بعد در آتش سوخت. گویا شرکت تعاونی شهرداری در میدان شهدا هم به همین سرنوشت دچار گردید. ساختمان شهرداری مشهد هم از خشم مردم بی نصیب نماند. آنجا نیز تخریب شده و سوخته بود. مردم و معترضان و سواستفاده کنندگان، از آنجا به سمت خیابان امام خمینی می رفتند جایی که بانک ملی مرکزی مشهد و دادگستری و دارائی خراسان قرار دارد. ... در همین حوالی بود که نیروی انتظامی با کمک نیروهایی که از تهران و شهرستانها آمده بودند موفق گردید جمعیت را مهار کند.
آنشب صدای تیر تا صبح در مشهد می آمد. مشهد داشت ناآرام ترین روز و شب خود پس از انقلاب را پشت سر می گذاشت. تعداد نامعلومی کشته و عده بسیاری نیز بازداشت گردیدند. خیابانها تا چند هفته حالت غیر طبیعی و نظامی داشت و ماموران پلیس با تفنگ و مسلسل در شهر می چرخیدند.

چند ماه بعد که با دوستانم رفته بودم بازی فوتبال در زمینهای طبرسی، هیاتی را دیدیم که می گفتند از تهران و از سوی دفتر خامنه ای برای تحقیق درباره حوادث خردادماه امده اند. آنها از مردم و کسبه محلی پرس و جو می کردند.
حوادث بعدی نشان داد که رژیم کاملا ترسیده است. عبدالله نوری، وزیر کشور در دولت اول هاشمی رفسنجانی، استاندار خراسان، علی (یا حسین) جنتی، پسر همین جنتی که خون ملت را در شیشه کرده، را برکنار نمود. شهردار مشهد، صابری فر، نیز به سرعت خانه نشین شد. طرح تقاطع غیر همسطح در میدان فجر طبرسی ( محل آغاز درگیریها)، که مدتها راکد مانده بود، به جریان افتاد و شهرداری برخی امکانات را به مردم منطقه داد تا از آنها دلجویی کرده باشد. پس از وقایع خرداد 71، شهرداری مشهد با مردم حاشیه شهر، مهربان تر گردید. در و دیوار شهر هنوز هم با این جمله پر شده است: "شهرداری مشهد، در خدمت مردم"!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر